مرغ های چهار چوب شکن قاعده ساز
اولین باری که این غفلت آنها برایم پیش آمد مانده بودم چکار کنم کمرم داشت زیر بار هزینه ها میشکست مرغ ها با آن قیافه حق به جانبشان بد جوری جلوی چشم من رژه میرفتند خون جلوی چشمهای من را گرفته بود عنقریب بود که با کاردی سر اکثرشان را گرد تا گرد ببرم و از این هزینه های سر سام آور خودم را خلاص کنم و از آن بدتر آن نگاه عاقل اندر سفیه شان بود که مرا بد جوری آزار میداد.
یک بار که یکی از دوستان که فردی عامی است به خانه ام آمده بود این قضیه را گفتم. او خنده ای کرد و که این که کاری ندارد . گفتم راهش چیست ؟ گفت پشت دمشان یک بر آمدگی دارند که اسمش مرغانه خورک است او را باید با چاقو ببری و جایش نمک بزنی تا جای زخمش عفونت نکند بعد از 3 روز مرغانه میگذارند. البته من با عقل حساب گر خودم سنجیدم که این خرافتی بیش نیست ، پشت دم چه ربطی به مرغانه دارد !
گفتم امتحانش ضرری ندارد به حرفش گوش دادم و این کار را کردیم عین 12 تا مرغ را این کار به سرشان اوردیم . از قضا مرغی که 6 ماه بود تخم نمیکرد و فقط میلمباند سر روز چهارم مرغانه کرد باز هم من قبول نکردم آنموقع گفتم دلیلش چیز دیگری باید باشد . بعد از آن بار 4 بار دیگر این ها غافل شدند و من با کمک خانمم متنبه شان کردیم و هر بار جواب گرفتیم ولی تازه من همین دفعه قبل بلاخره قبول کردم که نه واقعا این ربط دارد به تخم مرغ . شاید داستان ما و خدا هم همین باشد با این تفاوت که نه ما برای خدا نه سودی میرسانیم و نه ضرری ...
الهی...